برادهها
- "لحظه دیدار نزدیک است" توضیحات سرلشکر فیروزآبادی
لحظه دیدار نزدیک است
باز من در آشپزخانهمان هستم
آنقدر خوردم که گیجم دیوانهام مستم
گروهبان گارسیا نیستم
سرلشکر حسن هستم!لحظه دیدار نزدیک است
های بچه با تو من هستم
بیا این را بدور باسن بابا حسن برپیچ
ورنه میافتد ز پا تنبان این سرلشکر معْظَم
(معظَم، همچو "برمایه" - گاو شیریِ رستم)
باز مانده بند این تنبان خاکآلود
بر دستم!منم من پیل پیکر فیلدمارشال این سامان
سردار حنایی رنگ سرداران
فرمانده کل نظامیهای کشورِ
جیم الف ایرانو البته
بهین مردی ز صنف دام را دکتر
بیطاران!لحظه دیدار نزدیک است
موقعیت استراژیک است
ای توی که آن سر میزی
به تو فرمان میدهم - رسما
ز جای خویش برخیزی
بکوبی سخت
دشمنی که هست
توی آن دیزی
سپس با رمز یا مولا
همه را در تغار پیش روی سرورت ریزی
لحظه دیدار نزدیک است
های نپریشی ریش و پشمم را تو ای تیزی!کجا رفتی پسر؟ از صفحه رادار بابایت مشو خارج
فقط چرخی بزن بدور من
مشو بر سرعتت مغرور
پدر را باز گو آخر
چه شد انتهای بند تنبانم؟
بیا جانم زودتر که من امروز
مراسمی مخصوص را
مهمانملحظه دشوار نزدیک استبفرموده، این یعنی
جنگ، حمله، بمب
دژمن
میدانم
اما
کجا شد این پسر که رفت
دور من
تا بپیچاند به گردم
بند تنبانم؟
نمیدانم
استرس دارم
باز ناچارم
بلمبانمچیزی درون مطبخ آیا همچنانم هست؟
لحظه دیدارنزدیک است
وضعیت تراژیک است
نظر
دشمن در کمین و
راه تاریک است
ولیکن دل قوی دارید
ما را چستی و چالاکی و نظم و بصیرت
این چنین مشهود
تاکتیک است! - سرباز سراوان
چهل ساله نیستی هنوز
که گریبان چاک میکنی
هنوز بیست ساله نیستم
که چنین سُربین
به خاک سرد میروم......
قرار بود مردی شوم
آموزش دیده
حقوق بگیر
دور از خانه
در جایی که خاطرات خوب در ذهنم رسوب کنند
به پاداش تلخِ
نداشتنِ
پول و پارتی و پایه..........
سه روز باز و بسته کردن اسلحه آموختم
دو بار به میدان تیر رفتم و بیست پوکه تحویل دادم
یک شب در چادر خوابیدم
و چهل و هشت کلاس آموزشی گذراندم
تا در احکام بول و غائط و استبرا و جنابت و استحلام
و در مخارج ضالین
و در تاریخ التهاب بسیج و انقلاب و دفاع مقدس
و شناختن عقدهدارترین معلمان عقیدتی
صاحب فن شوم
هر شب هم
آرام و آهسته
زیر پتو
به یادت گریه کردم
مادر.............
همهی بیماریهای سخت
نصیب پولدارهایی شد
که پدرانشان پزشکها و بقراط را یکجا معامله میکردند
کار کُلُفتها به معامله هم نمیکشید
ساندیسخورها امریه داشتند
گردن کلفتها، گردن
زبانبازها، لیس...
ما هم بینصیب نماندیم
طوفان شن و عقرب و راه دور و شبنگاهبانی...
چرا گریه میکنی مادر؟
سی و شش هزار و هفتصد تومان حقوق هم هر ماه میدادند
همهاش ته کولهام است
بجز نه هزار و دویست تومن حق سختی آب و هوا
سهمیهی من و عقربها
که هر ماه با محسن و امیر
عرق خوردیم
به سلامتی هر چی مَرده
و
گریه کردیم
به غریبی هر چی مثل خودمان.........
یک سال برایم نماز و روزه بگیرید
و هجده سال تفریح، ویلا، دل خوش
و اگر مقدور بود
پارتییک یغلوی
دو پوتین
یک کاپشن
یک کوله
سه روز تشویقی
یک هفته اضافه خدمت
و یک دنیا آرزو
مرده ریگ من است.........
لپ مریم را از طرف من ببوس
پیشانی امیرحسین را از طرف من ببوس
و دست پدر را به جای من بمال
فیزیوتراپی گران است
بیمهی کارگری بیفایده
این هم از کار بیفتد
بیچارهایدعوضش پنج سال دیگر
اگر قوانین تغییر نکند
اگر جنگ نشود
اگر فرمانده کل قوا برزخ نباشد
و اگر آسمان به زمین نیاید
امیرحسین معاف میشود
و برایتان آن کارهایی را میکند
که من در نوزده سالگی
با کارت پایان خدمتی در جیب
میخواستم بکنم.............
وقتی غرش تکبیر آمد
من مخرجش را تشخیص دادم
از همان مخرجی میآمد که ما چهل و هشت کلاسش را دیده بودیم
تفنگم را اما پیدا نکردم
و جهت را تشخیص ندادم
در زندگیام فقط بیست و یک گلوله شلیک کردم
بیست تا در آموزشی
و یکی ناخودآگاه
به محض دریده شدن سینه و پا و پهلویم.................
مرا عریان نشویید
خجالتیام
هنوز هجده سال دارم
و سیمایم شانزده ساله مینماید
به من کافور نزنید
بویش بد است
یاد غذاهای پادگان و پاسگاه میاندازدم
و مرا در کفن نپیچید
هنوز از زخمم خونابه جاریست-----------------
نظر
محمود فرجامی / 7 آبان 92/ برای سربازان کشته در سراوان - کوره و پشت بام
زیاد شنیدهام و خواندهام که آدمهایی که زمانی واقعا مومن و دیندار بودهاند و بعد دست از آن عقاید شستهاند و راه ریا هم پی نگرفتهاند، متهم میشوند به اینکه "همیشه اهل افراط و تفریط" هستند و "زمانی از این طرف بام و زمانی از آن طرف بام" افتادهاند.
گویندگان عقل کل این قصارآلات حتما قائل به بامی در حد وسط هستند که از این طرف افتادنش یعنی خالصانه مومن بودن، متون دینی را درست و کامل خواندن، فرائض دینی را دقیق بجا آوردن و حتی سراغ مستحبات و نافلهها رفتن. از آن طرفش افتادن هم یعنی دست از دین شستن و فرائضش را بجا نیاوردن و تظاهر به دینداری نکردن و علنا از عقاید جدید خود دفاع کردن و انتقاد از عقاید سابق.
لابد حد وسط و جای امن در پشتبام هم یعنی هم دین داشتن و هم فرائض را بجا نیاوردن، هم مدافع دین و مومن بودن و هم بیاطلاعی نسبتا مطلق از فحوای دین و تفسیر به رای از هر چیز دینی و خلاصه دور هم باشیم خوش میگذره خدا بزرگه تا بعد ببینیم چی میشه...این هم البته سبکی از زندگی است -و تا وقتی به دیگران آزاری نرساند- قابل احترام و شخصی؛ مشروط بر آنکه از این افاضات عاقل اندر سفیه صادر نشود. آن کس که صادقانه به چیزی اعتقاد داشته، به آن عمل کرده و تا آنجا که میتوانسته درباره آن مطالعه و فکر کرده، و بعد آن را رها کرده، از کورهای گدازان بیرون آمده که فقط آن که تجربهای چنین سوزان داشته باشد میتوانند رنج روحی و شناختی او را درک کند. آنهایی که جسارت و توان و ارادهی همچو کاری را ندارند میتوانند محترمانه به زندگی سرشار از رفتارهای کجدارومریز "معتدل" خودشان ادامه بدهند و خوش و محترم باشند اما مطلقا آنها را نرسیده که درباره میزان اعتدال و متراژ پشتبام، نظر دهند.
نظر - باز تو... باز ما!
این روزها دائما میشنویم "باز تقلب میکنند و آب هم از آب تکون نمیخوره" و کمتر دیدهام این گزاره به چالش گرفته شود. انگار که مخالفت با آن به معنای مخالفت با بروز تقلب در انتخابات است. گویی دفعه قبل که تقلب کردند آب از آب تکان نخورد! انگار نه انگار که بزرگترین چالش و هزینهی تاریخ جمهوری اسلامی از همان تقلب سربرآورد و میلیونها نفر به مخالفان رهبر جمهوری اسلامی افزوده شد. انگار که آب از آب تکان خوردن یعنی حتما ما به پیروزی کامل برسیم و مخالفان کاملا شکست بخورند. انگار کسی متوجه نیست که هنوز ج ا ا نتوانسته آبروی خود را چه در حوزه داخلی و چه عرصه بینالملل بازسازی کند... انگار ما ساکت نشستیم و تقلب فقط با یک دکمه انجام شد و تبعاتش دو سه روزه جمع شد.
نظر
درست است که هیچ تضمینی وجود ندارد که انتخابات سالم برگزار شود اما طوری رفتار نکنیم که انگار تضمینی وجود دارد که دوباره تقلب شود.
و درست است که ما در بازگرفتن رای خود و دموکراسی خواهی به پیروزی نرسیدیم اما یادمان باشد که پیروزی را بر طرف مقابل حرام کردیم و هفتهها و ماهها خواب راحت را از چشم تمام متقلبین ربودیم. به جای اعتماد به نفس دادن به طرف مقابل که با دست و دل لرزان به تقلب فکر میکند و تلقین اینکه تقلب کن آب از آب تکان نمیخورد، من ترجیح میدهم چشم در چشمش بدوزیم و بگوییم:
ما باز رای میدهیم تو هم اگر جراتش را داری باز تقلب کن! - حمایت از هاشمی، هشت سال پیش
شرايط بحراني و حمايت از هاشمي
همميهنان گرامي؛
با توجه به نتايج اعلام شده انتخابات رياست جمهوري كه حكايت از آن دارد كه آقايان هاشمي رفسنجاني و احمدينژاد به دور دوم راه يافتهاند، ما امضا كنندگان بيانيه زير عليرغم آنكه مواضع كاملا متفاوتي در مرحله اول انتخابات داشتهايم، از آقاي اكبر هاشمي رفسنجاني در مرحله دوم انتخابات حمايت كرده و به طور جدي از همگان ميخواهيم تا براي جلوگيري از آنچيزي كه به عقيده ما يك فاجعه بسيار نزديك و در كميناست، به هاشمي رفسنجاني راي دهند.
از تمامي فرهيختگان منتقدي كه به آينده و سرنوشت ايران اهميت ميدهند ميخواهيم تا در شرايط كنوني، از بحثها و نقدهاي تفرقهافكن خودداري كرده و ضمن رايدادن به هاشمي رفسنجاني ديگران را نيز دعوت به راي دادن به ايشان كنند.امضاكنندگان
• آرش آذرنگ –سعيد آرمات- محسن آزرم – امير آشتياني- محمد آقازاده - سيد مجتبي آقايي – مهرداد آموزگار - فرناز آهنكوب – منوچهر آتشي
• يوسف اباذري - فرزانه ابراهيمزاده- مهران ابراهيميان - مهرداد ابراهيميان - احسان ابطحي- محمدعلي ابطحي - حميدرضا ابك – هوتن ابوالفتحي – مجيد اثباتي – مهران احراري - سعید احمدزاده اردبیلی - بابك احمدي - پگاه احمدي – رضا احمدي- مهرداد احمدي شيخاني - بابك اخوت- كريم ارغندهپور- سعيد اركانزاده يزدي – محمود اروجزاده - نگار اسكندرفر- مجتبي اسكندري – حميد اسلامي - حميدرضا اسلامي – مازيار اسلامي – محمدحسين اسلاميان - مرجان اسلاميفر– سعيده اسلاميه – ابراهيم اسماعيلي - شاپور اعتماد – مجيد اعزازي - علي افتخاري مقدم - علي افصحي - مهدي افروزمنش – سعدي افشار - ساناز اقتصادنيا – پدرام الوندي - نيما اكبرپور – علي اكبريزاده- جليل اكبري صحت- گلي امامي- اسدالله امرايي – اميلي امرايي – مهرداد اميراسكندري - هوشيار انصاريفر – مصطفي انوش – حميد اوليايي- مصطفي ايزدي - هدي ايزدي – مژگان ايلانلو – محسن ايلچي -
• عليرضا باغاني – ساعد باقري- نگار باقري - عمادالدين باقي– مريم باقي – شاهين باوي- احمد بختيار – محمد بحرياري - نازنين برادران – پرويز براتي - افسانه براهويي - نرجس برآهويي- جلال برزگر -مسعود برجيان – زيبا بروفه - فاطمه بني اردلان – نگين بهكام – سهامالدين بورقاني – رحمان بوذري - علي بهراميان– مهران بهروزفغاني - عليرضا بهنام – شاهكار بينشپژوه – حميدرضا بيتقصير – منصور بيطرف -
• حسين پايا - پرويز پرستويي – بابك پورراد- وحيد پوراستاد – مجتبي پور محسن- فخرالدين پورنصري]نژاد- امير پوريا - علي پيرحسينلو - داريوش پيرنياكان -
• سينا تابش –سيد علي تاجزاده - امين تاجيك- زهره تاجيك- بابك تختي – تقي تقدسي – جواد تقدسي - مجيد تكلو - شاهرخ تندروصالح – منصور توكلي –
• مراد ثقفي -
• مهدي جاويدنيا- پويا جبل عاملي – مريم جعفراقدمي - محمدعلي جعفريه – بهمن جلالي- رضا جلالي – مصطفي جلالي فخر- حميدرضا جلاييپور – محمدرضا جلاييپور- محمد جلائيان برومند – ايرج جمشيدي – سيد محمد جندقي كرمانيپور- افشين جهانديده- رامين جهانبگلو – رامبد جوان - خشايار جودت -
• بابك چمنآرا – رضا چايچي
• مهدي حسني – ناهيد حسيني - زهرا حاجمحمدي – داوود حيدري - حميرا حيدريان -
• حسين حاجيان – پژمان حافظي - سيد رضا حسين امين- بزرگمهر حسينپور - امير حسينزادگان – آزاده حسيني - محسن حسيني – آزيتا حقيقي - محبوبه حقيقي – هادي حيدري -
• مسعود خادم - احمد خالصي – كامران خالقي - مهدي خاكي فيروز- عاطفه خانزاده – فرشيد خاموشي – علي خدابخش - ليلا خدابخشي – جمال خداپنهاني- علي خدادوست - مهرداد خدير- علي خزاعيفر- پريسا خسروداد - هادي خسروشاهين – الهه خسروييگانه - مريم خورسند – عليرضا خمسه - اشكان خواجهنوري - مريم خوشراد – شيما خيري
• بهمن دارالشفايي - مهرزاد دانش - نادر داوودي – پوران درخشنده - خليل درمنكي – علي اصغر دشتي– محمود دردكشان – احسان دلآويز- قاسم دهقان – عليرضا دوستدار – پرستو دوكوهكي- محمود دولتآبادي - علي دهباشي - خشايار ديهيمي –
• سعيد ذوالفقاري -
• خشايار راد - سيما رادمنش - مهرداد راياني مخصوص – محسن رجبي زرگرآبادي - مهدي رحمانيان – اميرحسين رسايل – نيلوفر رستمي- ابراهيم رستميان مقدم - نرگس رجايي – سيامك رحماني -شاهين رحماني – محمدرضا رستمي – نيما رسولزاده- عليرضا رسولينژاد - حبيب رضايي - سعيد رضويفقيه – منير رضيزاده – فرشته رفيعي – بهار رهادوست-علي رهبر - محمد رهبر – منيرو روانيپور - محمدرضا رييسي – مهتاب رحمتعلي – محمدجواد روح – محسن رهامي -
• فخري زارع- اردشير زارعي قنواتي - مهدي زعيمزاده –
• اميرمهدي ژوله –
• رضا سادات – طوبي ساطعي – مسعود سالاري - بنفشه سامگيس – محمدعلي سپانلو – فرهاد سپهرام- حسن سربخشيان- مهرداد سرجويي- نيكو سرخوش- محمدرضا سرداري – كريم سرشناس- مهران سعيد كريمي - سيما سعيدي – مسعود سفيري– ليلا سميعي - علي اصغر سيد آبادي- حجت سيدعليخاني - امير سيدين - مسعود سيفي اعلا – آندرانيك سيمونيان – حسين سناپور -
• امين شاملو – عبدالله شاهسياه - داريوش شايگان- محمد شايگان – يگانه شايگان - محمدرضا شرف – سعيد شريعتي - اعظم شريفي – ساجده شريفي - سيدرضا شكراللهي – ماشااله شمسالواعظين - مريم شهباز زاده- ابوالقاسم شهلايي مقدم- آزاده شهمير نوري – علياصغر شيرزادي -
• پري صابري - رضا صابري – بهناز صادقپور – رضا صادقي - قطبالدين صادقي – فهيمه صاحبي- حميدرضا صداقتجم – رويا صدر- رسول صدر عاملي- احمد صدري – محمود صدري – علي صدوقي - سعيد صديق- نادر صديقي- حامد صرافيزاده – حسن صفدري – سيد مسعود صفوي
• سيد مهرداد ضيايي – حميد ضياييپرور -
• سيدعلي طالقاني – فرشته طائرپور – پرويز طاهري - محمد طاهري- مسعودرضا طاهري - سيد شهابالدين طباطبايي - ريحانه طباطبايي – سيد علي طباطبايي- ناهيد طباطبايي–قاسم طولاني – الهه طهماسبي -
• سيامك ظريفي -
• رضا عامري – سعيد رضا عاملي- محمد عاملي – بهزاد عبدلي – صادق عبداللهي - امير عربي – جواد عسگر- مريم عسكري– حسن عطاييراد - ليلا عليپور – امير عليزاده - رضا عليزاده – حسن عليزاده - مريم عليزاده - فريدون عموزادهخليلي -
• فريد غديري - سام غفارزاده – احمد غلامي – حميد غلامي - محمد غمخوار - دلارام غنيميفرد - موسي غنينژاد -
• نيما فاتح- محمد تقي فاضلميبدي- ياسر فاضل ميبدي – فريدون فاطمي – نادر فتورهچي- علي فخاري - اعظم فراهاني- عذرا فراهاني - مهدي فراهاني - محمود فرجامي – آرش فرحزاد - سام فرزانه – محمد فرنود – مجيد فروغي- مراد فرهادپور – فرشيد فرهمند نيا- حسن فرهنگي – فرهاد فزوني- مرتضي فلاح – امير فهيمي - عزتالله فولادوند - علي فولادي – احمد فيضي -
• احمد قابل – امير قادري - پيمان قاسمخاني – مهرداد قاسمفر – سيامك قاسمي - سهيلا قاسمي – اكبر قاضيزاده- ساناز قاضيزاده - ثمانه قدرخان - حامد قدوسي – علي قديمي - مرتضي قديمي – عليرضا قراگوزلو- فرامرز قراباغي - محمدرضا قزويني – علي قنبري- مصطفي قوانلو قاجار– محمد قوچاني –
• نازنين كاظمي - عباس كاكاوند - مجتبي كبيري - مهران كرمي – حسن كريمزاده– حسين كريمزاده – يوريك كريممسيحي - آزاده كريمي- ايرج كريمي - بهروز كريمي – بهزاد كريمي - بهنام كريمي - حسين كريمي- سعيد كريمي - مسعود كريمي- فرشيد كريمي- محمدعلي كريميابرقويي– كيانوش كريميان- محمود كشاورز - فاطمه كمالي احمدسرايي – عبدالله كوثري - كاوه كوثري - محسن كوهستاني- شبنم كهنچي- هرموز كِي – حسن كيائيان - كاوه كيائيان – علياصغر كيميايي -
• پژمان گرامي- علي گلپايگاني- سيامك گلشيري – محمد گلزاري - انوشيروان گنجيپور– بهرام گودرزي - فرهاد گوران -
• شيده لالمي- ليلا لطفي –
• شهاب مباشري - زهرا مجتهد – سيد احمد مجيدي- مهسا محبعلي - شهاب محبي - نيكي محجوب – پژمان محرابي - رضا محدث – ماهان محمدزاده- حسن محمودي – سهيل محمودي- محسن محمدي - سيد ابوالحسن مختاباد – سيد عبدالحسين مختاباد – حجر مرشدي - علي مرشدي – رضا مرواريد – محسن مديرشانهچي- جعفر مدرس صادقي– رؤيا مستانه - مهدي مصطفوي - علي مصلح حيدرزاده – حميد مصوري- محمد جواد مظفر- سميه مردانه – محمد مستقيمي - كاوه مشكات – ابوذر معتمدي – خزر معصومي - حسين معصوميهمداني - علي معظمي – ليلا معظمي– اميد معماريان - نگار مفيد – بهروز مقدم - افروز مقيمي – مهدي مكاري - احمد منتظري - سعيد منتظري - نيلوفر منصوريان – كاظم موتابيان- بهاره مهاجر - اميرحسين مهدوي– اميد مهرگان – سيد اصغر موسوي - مينو مومني – احمد ميراحسان – سيدعليرضا ميرعلينقي- سيد علي ميرفتاح - نسرين ميرزايي- كاوه ميرعباسي - ايمان مؤيد طلوع –
• غلامحسين نادي- معصومه ناصري - مرتضي ناعمه – عباس نايي - ماهور نبوينژاد- ابوالفضل نجفي- علي نشاندار - سپيده نظريپور- خسرو نقيبي - محمد نوريفر - امير نصري – محمد نصيري - سپيده نظريپور– مرجان نماينده - مهدي نورعليشاهي – سميه نوروزي - مهدي نوروزيان – محمد نوري اكبر نوكار – مهدي نويد- مانا نيستاني – امير نيكيار - هادي نيلي - ليلي نيكونظر – حجت نيكويي -
• زهرا واعظ – رهام وزيري – وحيد وزيري – حسن وزيني- آرش وطنخواه- خاطره وطنخواه – مرتضي وكيل - مراد ويسي -
• آرش هاشمي - حسين هاشمي - سيد هادي هاشمي- عزتالله هاشمي – رضا هاشمينژاد – مهدي حجواني - زينب همتي – نيما همداني رجا – پيمان هوشمندزاده
• حسين ياغچي – سوشيان يزدانپناه- مهدي يزداني خرم– چيستا يثربي – رضا يكرنگيان - حامد يوسفي – مجيد يوسفي – ابراهيم يونسي –منبع: سخنگاه وبسایت دبش
نظر - زلزلهانداز!
-عزی؟
=جان عزی- پس چرا به هدف نمیخوره؟
=قربونت برم میخوره. هنوز دستتون گرم نشده.-چی چی رو گرم نشده? تا حالا پونزده بار پرتاب کردم.
= نه قربان پونزده بار هم نبود. سیزده بار بود. حتما میخوره دفعه بعد.-هر دفعه همینو میگی. به جای این همه حرافی وردار ببر این مگسک پرتاب زلزله رو نشون یه تعمیرکار بده.
= قربان به چه اطمینانی من اینو وردارم ببرم بدم به تعمیرکار؟ یادتون نیست زئوس رو همین تعمیرکارا به روز سیار نشوندن؟ زد به جای اسپارتیها المپ رو داغون کرد...- من نمی دونم. یه کاری بکن که بخوره به هدف. بابا ما فقط سی میلیارد سال نوری با اینا فاصله داریم ولی هنوز نتونستیم یه دونه زلزله بنشونیم وسط تهران. د آخه این بدبختا تو بوشهر و آذربایجان و سیستان و کرمان چه گناهی کردن؟
= حالا مگه چی شده قربان. اینا دو تا مینیبوسشون تصادف میکنه از کل این زلزلهها بیشتر تلفات میده. شمام واسه چه چیزایی اوقاتتون رو تلخ میکنین ها.- چی چی رو چی شده. ابله این درجهش هم درست کار نمی کنه. د آخه زلزلهی هشت ریشتری عدل توی سیستان؟ حالا خودم رحم کردم درجهی نفوذش رو هم اشتباهی زیاد گذاشته بودی. میدونی اگه رو سطح بود چه فاجعهای پیش مییومد؟
= قربان شمام که هر وقت دلتون پره سر ما خالی کنین. خب چه گیریه دادین به زلزله؟ یه بلای دیگه نازل کنین.- همه رو امتحان کردیم قبلا. از سیل و آلودگی کشنده هوا بگیر تا سقوط هواپیما و حتی حکومت اسلامی و ولایت فقیه. اینا رو باید فقط باید با زلزله خلاص کرد. دلم میسوزه بیچارهها دارن خیلی عذاب میکشن.
=قربان میخواین یکی یکی تیر خلاص بزنیم؟ مثل این اسبای تو مسابقه که پاشون میشکنه- نه. حالا بذار یه بار دیگه امتحان کنیم. اون زلزله انداز رو بده من، یه شیش و هشت ریشتری بذار توش، مگسک رو تنظیم کن، نفوذ رو هم بذار رو پونزده کیلومتر ببینیم چی میشه...
نظر - عباس عبدی: از حمله به سفارت آمریکا پشیمانم/ معصومه ابتکار مقصر اصلی حمله و طولانی شدنِ گروگانگیری بود
عباس عبدی، یکی از طراحان اصلی حمله به سفارت آمریکا در سال 1358 سرانجام پس از نزدیک به 32 سال از آن حرکت عذرخواهی کرد و پرده از بعضی عوامل پشت پردهی آن برداشت.
به گزارش آسوشیتد نیوز عباس عبدی روی دوشنبه در گفتگو با خبرگزاری ایتارتاس گفت از حمله به سفارت آمریکا در سال 1979 پشیمان است و برای طراحی آن حرکت که منجر به سقوط دولت موقت و تحریمهای اقتصادی سنگین علیه ایران شد از ملت ایران پوزش میخواهد.
عباس عبدی که در آن زمان به همراه گروهی از دانشجویان موسوم به "خط امام" دست به این عمل زده بود در پاسخ به خبرنگار ایتارتاس گفت «واقعیت آن است که آقای موسوی خوئینیها از یک بگو مگو در شورای انقلاب با آقای دکتر یزدی از ایشان دلخور بود و با من و خانم ابتکار و آقای بیطرف مشورت کرد که چطور میشود آنها (نهضت آزادی و لیبرالها) را سر جایشان نشاند. گزینههای متفاوتی از حملهی خیابانی به آقای یزدی تا آتش زدن یکی از دفاتر نهضت آزادی را ما به ایشان پیشنهاد کردیم که اتفاقا حمله به سفارت آمریکا هم یکی از آنها بود. این پیشنهاد توسط خانم ابتکار مطرح شد که در آن زمان به کلاس های زبان انگلیسی موسسهی "ایران و آمریکا" میرفت که در محل سفارت برگزار میشد و در نتیجه به ژئوپولتیک محل، معلمهای آمریکایی و فایلهای نمرات کاملا آشنایی داشت. آقای خوئینیها حمله به سفارت را پسندیدند و قرار شد ما به آنجا حمله کنیم و تا پایان امتحانات میانترم در آنجا بمانیم.»
عبدی خاطرنشان کرده است که اگر حمایتهای بعدی آقای خوئینیها و امام خمینی از این حرکت نمیبود نهایتا این گروگانگیری چهار روز طول میکشید و با موجه شدن غیبت از امتحانات خاتمه مییافت.
وی همچنین معصومه ابتکار را در طولانی شدن مدت گروگانگیری مقصر دانست و اظهار داشت «ایشان از اینکه به جای معصومه خانم، "خواهر مری" نامیده شود بسیار خوشحال بود و از اینکه میتوانست در گفتگو با گروگانها و رسانههای خارجی به تمرین زبان انگلیسی بپردازد نهایت استفاده را میکرد و به همین خاطر اصرار عجیبی داشت که گروگانها آزاد نشوند. البته این حقیقتی بود که ما بعدا، وقتی ایشان در آزمون تافل نمرهی عالی گرفت، فهمیدیم.»
مهندس عبدی به سایر دوستانش از جمله حبیبالله بیطرف، معصومه ابتکار و محسن میردامادی توصیه کرده است به جای لجاجت، صادقانه به اشتباه خود اعتراف کنند و از مردم ایران عذرخواهی کنند.
عباس عبدی همچنین در پاسخ به عکاس این خبرگزاری که از وی پرسیده است الان چه احساسی دارد گفته است ای کاش با جدیت بیشتری برای امتحانات میانترم درس میخواند.
این گفتهها در حالیست که تا پیش از این عباس عبدی با حفظ سمَتِ تئوریپردازی عدم خشونتی، همواره از حمله به سفارت آمریکا دفاع میکرد.
لینک منبع اصلی خبر
------------
لینکهای مرتبط:دفاع عبدی از حمله به سفارت آمریکا در گفتگو با رادیو زمانه سال 1387
دفاع حبیبالله بیطرف از حمله به سفارت آمریکا، 1392
فیلم مستند معصومه ابتکار در کلاسهای زبان انگلیسی رایگان در سفارت آمریکا
نظر - یک نکتهی کوچولو درباره دکتر حبیبی و طنزهایش
در مورد سرگذشت سیاسی پرماجرای آقای حبیبی فقید حرفی ندارم بزنم چون هم مطالعه کافی در این زمینه ندارم و هم به اندازه کافی از پیچیدگیهای کار سیاسی و اجرایی در کشوری مثل ایران اطلاع دارم که بدانم قضاوت در این طور موارد چقدر سخت است. حتی نمیدانم در مورد وزیر دادگستری بودن ایشان در زمان فجایع دهه 60 چه میتوان گفت. در خرتوخرآبادی که عملا وزیر دادگستری - سهل است ای بسا که رئیس قوه قضائیه- در مورد بزرگترین تصمیمات قضایی ممکن است هیچکاره و بیاطلاع باشند جز بعد از رو شدن اسناد و مدارک و انجام تحقیقات دامنهدار و مفصل حتی نمیتوان گفت اگر فلانی بود فجایع کمتر بود یا اگر نمیبود.
نظر
اما در یک زمینه به گمانم بتوانم نظر بدهم: اینکه ایشان از سوژهی طنز و کاریکاتورها شدن استقبال میکرده، میتواند هیچ ربطی به فروتنی و بزرگواری نداشته باشد. آنهم در دورانی که عملا معاون اول رئیس جمهور قرار بود گمنام و خنثی بماند، تکرار دائمی یک اسم به عنوان نمایندهی دولت و قوه اجرایی (به دلیل منع کشیدن کاریکاتور روحانیون) میتوانست یک راه بسیار زیرکانه برای تحکیم جایگاه حبیبی یا هر کس دیگری باشد که در آن جایگاه قرار داشت. به ویژه با نوع طنزهای دوستانه و ملایم گلآقا در مورد حبیبی که به هیچ عنوان زنندگی، تندی و گزندگی مثلا طنزهای توفیق در مورد هویدا را نداشت.
طنزنویسان و کاریکاتوریستهای سیاسی که مشهورند یا با رسانههای پرمخاطب کار میکنند معمولا تجربهی این طور استقبال کردنها یا حتی "پیشنهاد دادن"ها از سوی دولتیها را دارند. سهل است مدیر ماهنامه "فکاهیون" برایم میگفت خلخالی اصرار داشته کاریکاتورش پشت جلد آن مجله چاپ شود و وقتی متوجه ترس مدیر فکاهیون میشود از او میخواهد کاریکاتورش را بدهد خودش زیرش امضا کند (البته به گفته راوی نهایتا این کار با ممانعت دولتیها انجام نمیشود) - 204 روزنامهنگار ایرانی: روزنامه نگاران را آزاد کنید
ما روزنامه نگاران ایرانی امضا کننده این بیانیه، به حضور ماموران دادستانی در محل تعدادی از روزنامه ها و نشریات کشور و دستگیری گسترده همکارانمان معترضیم.
ما نگرانیم که دستگیری تعداد زیادی از روزنامه نگاران در یک زمان، با انگیزه ای سیاسی و با قصدی جز اجرای عدالت انجام شده باشد.
آنچه نگرانی ما را تشدید می کند، سخنان سخنگوی قوه قضاییه پیش از دستگیری هاست که اظهار داشت براساس اطلاعاتی که از "منابع موثق" به دست او رسیده "عدهای از روزنامهنگاران جدای آنکه در روزنامههای کشور قلم میزنند دستشان در دست غربیها و ضد انقلاب است". اعتراضمان به این است که سخنگوی قوه قضاییه درباره روزنامه نگارانی که طرح دستگیری آنها تهیه شده چنان سخن می گوید که انگار آنها مطابق مقررات قانونی -در محاکم علنی، با داشتن وکیل مدافع و در حضور هیات منصفه - محاکمه و محکوم شده اند و مانده است اطلاع رسانی درباره آنان.
خواست ما روزنامه نگاران از مسئولان قضایی این است که روزنامه نگاران دستگیر شده را به سرعت آزاد و ثابت کنند که به قوانین احترام می گذارند.
شبنم آذر، شکوفه آذر، اسماعیل آزادی، سهیل آصفی، محمد آقازاده، مریم آموسا، فرزانه آئینی، مجید آل ابراهیم، نزهت امیرآبادیان، حمیدرضا ابراهیم زاده، مهرداد ابوالقاسمی، محسن احمدی، حمید اسلامی، سعیده اسلامیه، رسول اصغری، مهدی افروزمنش، ساناز الله بداشتی، پروین امامی، سارا امت علی، مهدی امیرپور، افشین امیرشاهی، فرنوش امیرشاهی، نوشابه امیری، سعیده امین، آسیه امینی، مهدی اورند، لیدا ایاز، امید ایرانمهر، سولماز ایکدر، فرزانه بذرپور، سعید برآبادی، تارا بنیاد، مازیار بهاری، علیرضا بهداد، شیما بهره مند، میلاد بهشتی، سپیده بهکام، آرش بهمنی، علیرضا بهنام، مسعود بهنود، سحر بیاتی، سعید پورحیدر، مهدی تاجیک، محمد تنگستانی، فرنوش تهرانی، دلبر توکلی، حمید جانی پور، زهرا جعفرزاده، حمید جعفری، مریم جعفری، بهناز جلالی پور، احمد جلالی فراهانی، رضا حاجی حسینی، مولود حاجی زاده، غزل حضرتی، مریم حسین خواه، محبوبه حسین زاده، آرش حسینی پژوه، ملیحه حسینی، حبیب حسینی فرد، رضا حقیقت نژاد، جواد حیدریان، علیرضا خامسیان، رضا خانکی، سعیده خدابخش، علی خردپیر، ویدا خسروی، سام خسروی فرد، فرناز خطیبی، مهراوه خوارزمی، محبوبه خوانساری، همایون خیری، بهمن دارالشفائی، صدیقه داورزنی، الهام دانیالی، نگین درخشان، نعیمه دوستدار، بابک ذاکری، احمد رافت، سیامک رحمانی، نیلوفر رستمی، شهرام رفیع زاده، بهرام رفیعی، فیروزه رمضان زاده ، فاطمه رمضانیان، شبنم رحمتی، مهدی رستم پور، سامان رسول پور، علی رضوی، رضا رفیعی، علی اصغر رمضان پور، بنفشه رمضانی یگانه، اردوان روزبه، محمد رهبر، طاهره ریاحی، اردشیر زارعی قنواتی، سونیتا سراب پور، حسن سربخشیان، لیلا سعادتی، مجید سعیدی، مسعود سفیری، لادن سلامی، مریم سلطان زاده، امید سلیمی بنی، پوریا سوری، علی سیدآبادی، مریم شاهسمندی، رضا شجاعیان، شبنم شعبانی، صبا شعردوست، حامد شفیعی، سعید شمس، سولماز شریف، نیوشا صارمی، بنیامین صدر، رضا صدیق، محمد صفاجوئی، بیژن صف سری، بهروز صمدبیگی، سارا طاهری، حمیدرضا ظریفی نیا، نسرین ظهیری، عسل عباسیان، شیرزاد عبدالهی، ساجده عرب سرخی، آیدا عزتی، حدیث علمی، حسین علوی، مسیح علی نژاد، ارشاد علیجانی، سوگند علیخواه، فریده غائب، سام غفارزاده، آرش غفوری، ماهرخ غلامحسین پور، پویان فخرایی، مانلی فخریان، محمود فرجامی، مهران فرجی، گیسو فغفوری، فاطمه فنائیان، فرشته قاضی، ساناز قاضی زاده، حسین قاضیان، کاوه قریشی، آیدا قجر، ثمانه قدرخان، محمد قدمعلی، سمیرا قرائی، فرامرز قره باغی، مهتاب قلی زاده، امید کشتکار، سمیه کشوری، نازنین کاظمی، مرتضی کاظمیان، محسن کاکارش، مهران کرمی، علیرضا کنعان رو، فرهاد کیانفرید، فرزین گلپاد، رضا گنجی، علیرضا لطیفیان، ساقی لقایی، ندا لهرودی، مسعود لواسانی، حمید مافی، نازنین متین نیا، رضا محدث، احسان محرابی، شفق محمدحسینی، سام محمودی سرابی، نگار مرتضوی، حنیف مزروعی، مهرداد مشایخی، عالیه مطلب زاده، نفیسه مطلق، ریحانه مظاهری، امید معماریان، لیلا ملک محمدی، رویا ملکی، جواد منتظری، ثمین مهاجرانی، محمدحسین مهرزاد، مهدی محمودیان، مینو مومنی، مسعود میر، روزبه میرابراهیمی ، مریم میرزا، مژگان میرزایی، مژگان مدرس علوم، شاهین نوربخش، هادی نیلی، مهدی نجفی زیازی، مجتبی نجفی، فرشاد نوروزپور، احسان نوروزی، مانا نیستانی، لیلی نیکونظر، حسین وحدانی، پروانه وحیدمنش، خاطره وطن خواه، شهرزاد همتی، آزاده یکتایی، مجید یوسفی
نظر - تاریخ مصرف گذشتگی
خودم را که نگاه میکنم به نظرم سیاست ورزی به سبک پیش از جنیش سبز ما را اخته کرده است. تبدیل شدهایم به آدمهایی که فقط بلدیم حرف بزنیم و همه کار جمعی که بلدیم با ارفاق این است که ستاد انتخاباتی تشکیل بدهیم. گفتار سیاسیمان مدام دعوت و آرزوی رفتار عقلانیتر از طرف آیت الله خامنهای و طرفدارانش است. انگار از ارباب میخواهیم که شلاقش را آرامتر بزند. بیخاصیتی و تسلیم شدن خودمان را نجابت نامگذاری کردهایم. اسم ترس و جنم نداشتهمان برای ایستادن جلو تعدیهای طرفدارن آیت الله خامنهای را گذاشتهایم رفتار مدنی و مبارزه بدون خشونت. تاریخ مصرف امثال من که فقط بلدیم حرف بزنیم و ستاد انتخاباتی تشکیل بدهیم گذشته است.
سرمایههای ملی کشور که دارایی مشا همه شهروندهای ایرانی است را همچون ارث پدریشان هزینه میکنند، ما مقاله مینویسم. با سیاستهای غلطشان اقتصاد کشور را متلاشی کردهاند، ما یادداشت مینویسیم. تمام امکانات و نهادهای عمومی کشور را در جهت منویات شخصی آیت الله خامنهای به کار میگیرند ما حتی اعتراض هم نمیکنیم. اصلا دزدیهای کلان میکنند حتی اجازه نداریم اعتراض هم بکنیم و ارباب فرمان میدهد که کش دادن ممنوع.
ما همانها هستیم که خودمان را به زندان معرفی میکنیم برای اجرای حکم ارباب. همانها که همه کتکهایی که خوردهایم را گذاشتیم لای سبیل و دم بر نیاوردیم. امثال من همان بردههای ناراضی ولی تسلیم هستیم. همان بردههایی که حتی اگر در قفسهایمان هم باز باشد نمیتوانیم خارج بشویم. ما نیروهای فاسد تاریخ مصرف گذشته شدهایم. این تعدیهای آشکار آیت الله خامنهای نیاز به آدمهایی دارد که نخواهند برده باشند و راه رهایی خودشان را نه نرمش ارباب که شورش بر او بداند. کسانی که ایمان داشته باشد که میشود شلاق را از ارباب گرفت. اگر کسانی کتکشان زدند آنها هم کتک بزنند. نسلی جدیدی که فقط باتوم نخورد و بلد باشد باطوم را هم بگیرد و از خودش دفاع مشروع کند. اگر امنیت را از ما میگیرند راه حلش کسانی هستند که بتوانند امنیت را از آنها هم بگیرند. نیاز به یک نسل با ایمانتر داریم. نسلی که کرامتش برایش مهمتر باشد. نسلی که اگر مامور پلیس خواست یکی از اعضای خانوادهاش را بگیرد که لباسش از نظر ما درست نیست بجای نگاه کردن و خواهش کردن سیلی به صورت آن مامور بزند. آدمهای جدیتر که اگر برنامهها و جلسات آنان را خواستند به هم بزنند بدانند که جوابِ های، هوی خواهد بود. نسلی که نخواهد برده باشد نه امثال من که میخواهد ارباب را اصلاح کند که شلاق را آرامتر بزنند. امثال من به برده بودن خو کردهایم. ما تاریخ مصرفمان گذشته است، ما فاسد شدهایم. ما بیخاصیت شدهایم.------
بخشی از یادداشت حمزه غالبی
نظر
- "لحظه دیدار نزدیک است" توضیحات سرلشکر فیروزآبادی
آمار داخله
Visits today: 186به همین کیبُرد
بیشعوری، ترجمه محمود فرجامی، نشر تیسا، تهران 1393 ---------------
فرهنگ واژگان خوب برای دانشجویان خوب، نشر تیسا، تهران 1393 -------
فلسفه طنز، ترجمه محمود فرجامی و دانیال جعفری، نشر نی، تهران 1392 ------------------------------------
قصههای خوب برای گُندههای خوب، مجموعه داستان کوتاه طنزآمیز، نشر حوض نقره، تهران 1392 ----------------------------------
قصهی قسمت، داستان بلند، نشر اچ اند اس، لندن 2012 -------------------------------
راننده تاکسی، ویرایش دوم، نشر اچ اند اس، لندن 2011، خرید از سایت آمازون ----------------------------------
راننده تاکسی، مجموعه داستان کوتاه طنزآمیز، نشر نی، تهران 1388
بایگانی
- مارس 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- ژوئن 2014
- می 2014
- آوریل 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- آگوست 2013
- ژوئن 2013
- می 2013
- آوریل 2013
- مارس 2013
- فوریه 2013
- ژانویه 2013
- دسامبر 2012
- نوامبر 2012
- اکتبر 2012
- سپتامبر 2012
- آگوست 2012
- جولای 2012
- ژوئن 2012
- می 2012
- آوریل 2012
- مارس 2012
- فوریه 2012
- ژانویه 2012
- دسامبر 2011
- نوامبر 2011
- اکتبر 2011
- سپتامبر 2011
- آگوست 2011
- جولای 2011
- ژوئن 2011
- می 2011
- آوریل 2011
- مارس 2011
- فوریه 2011
- ژانویه 2011
- دسامبر 2010
- نوامبر 2010
- اکتبر 2010
- سپتامبر 2010
- آگوست 2010
- جولای 2010
- ژوئن 2010
- می 2010
- آوریل 2010
- مارس 2010
- فوریه 2010
- ژانویه 2010
- دسامبر 2009
- نوامبر 2009
- اکتبر 2009
- سپتامبر 2009
- آگوست 2009
- جولای 2009
- ژوئن 2009
- می 2009
- آوریل 2009
- مارس 2009
- فوریه 2009
- ژانویه 2009
- دسامبر 2008
- نوامبر 2008
- اکتبر 2008
- سپتامبر 2008
- جولای 2008
- ژوئن 2008
- می 2008
- آوریل 2008
- مارس 2008
- فوریه 2008
- ژانویه 2008
- دسامبر 2007
- نوامبر 2007
- اکتبر 2007
- سپتامبر 2007
- آگوست 2007
- جولای 2007
- ژوئن 2007
- می 2007
- آوریل 2007
- مارس 2007
- فوریه 2007
- ژانویه 2007
- دسامبر 2006
- نوامبر 2006
- اکتبر 2006
- سپتامبر 2006
- آگوست 2006
- جولای 2006
- ژوئن 2006
- می 2006
- آوریل 2006
- مارس 2006
- فوریه 2006
- دسامبر 2005
- نوامبر 2005
- اکتبر 2005
- سپتامبر 2005
- جولای 2005
- ژوئن 2005
- می 2005
- آوریل 2005
- مارس 2005
- دسامبر 2004
- نوامبر 2004
- اکتبر 2004
- سپتامبر 2004